یادداشتی بر فیلم “خانه ای در خیابان چهل و یکم” به کارگردانی حمیدرضا قربانی
برادرکشی از آن دست مسائلی است که از هابیل و قابیل تا امروز بارها اتفاق افتاده و گاها دست مایه ساخت فیلم های سینمایی شده است . فیلم “خانه ای در خیابان چهل و یکم” به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا قربانی نیز به این موضوع می پردازد اما متاسفانه بسیار منفعلانه ، بی تاثیر و دم دستی .
پیش از پرداختن به هر کدام از اجزای سازنده ی فیلم اعم از کارگردانی ، فیلمنامه ، بازی ها و …بایستی به عنوان فیلم پرداخته شود . نام فیلم خانه ای در خیابان چهل و یکم است حال اینکه چرا کارگردان خیابان چهل و یکم را انتخاب کرده تنها خودش می داند و بس . اگر از نظر او چهل و یک نماد خاصی است یا اشاره به موضوع خاصی دارد باید به کارگردان عزیز یادآوری کنم که سینما جای نماد بازی نیست . فرضیه دیگر هم می تواند این باشد که کارگردان لوکیشن مورد نظرش را در خیابان چهل و یکم پیدا کرده است و اگر خانه ی مورد نظر را در خیابان بیست و سوم می یافت آنگاه می توانستیم با فیلمی به نام “خانه ای در خیابان بیست و سوم” مواجه باشیم . تمام این صحبت ها به این معناست که نام فیلم هیچ ارتباط معناداری با مضمون فیلم ندارد .
حال می رسیم به سوژه ی فیلم که حکایت دو برادر است که یکی به دست دیگری کشته می شود . موضوعی تکراری که کارگردان می توانست با تکیه بر نقاط دراماتیک و احساسی ، فیلم خود را از کلیشه ای بدون نجات دهد و حداقل اثری قابل قبول و تاثیرگذار را به مخاطب ارائه کند که متاسفانه در این مهم ناموفق عمل می کند .
می توان گفت در فیلم ۲ کاراکتر مهم داریم که کارگردان می توانست با پرداختن به آنها و تبدیل شان به شخصیت های موثر ، فیلم را از رکود و سکونی که گرفتار آن است رهایی بخشد . مادری (سهیلا رضوی) که یکی از پسرانش کشته شده و دیگری قاتل است و پسری که پدرش به دست عمویش کشته شده . متاسفانه نه این دو کاراکتر و نه دو کاراکتری که عروس های این خانواده اند (مهناز افشار و سارا بهرامی) و مدام تنها چند جمله را تکرار می کنند ، هیچکدام نتوانسته اند تبدیل به شخصیت شوند ، به همین دلیل نه می توانند بار حسی فیلم را به دوش بکشند و نه حس همدردی و دلسوزی مخاطب را بر انگیزانند .
البته در این بین بایستی به بازی بازیگران نیز اشاره کرد که هیچکدام نتوانسته اند با یک بازی حسی و تاثیرگذار معضل و مشکل عظیمی که چند خانواده را درگیر خود کرده و به مرز فروپاشی کشانده را برای مخاطب باور پذیر کنند . مشکلی که به دلیل ضعف فیلمنامه و خلاء های شخصیتی که در آن وجود دارد ، دو چندان حس می شود .
فیلم “خانه ای در خیابان چهل و یکم” نه گره ای دارد و نه تعلیقی ، تنها سکانسی که اندکی می تواند تکانی به مخاطب بدهد را می توان سکانس پایانی دانست که روبرویی پسر با عموی قاتلش است که این نقطه عطف برای یک فیلم ۹۰ دقیقه ای بسیار دیر اتفاق می افتد و زمانی هم که اتفاق می افتد با یک پایان منفعل همچون کل فیلم و کاراکترهایش هیچ حسی را در مخاطب ایجاد نمی کند و نتیجه اش این می شود که با یک فیلم کسل کننده روبروایم که نه هیچ جذابیت بصری ای دارد و نه هیچ اتفاق دراماتیکی در آن رخ می دهد .
حاصل همه ی آنچه گفته شد این است که “خانه ای در خیابان چهل و یکم” یک فیلم منفعل ، کسالت بار و تکراری و عاری از هرگونه حس دلسوزی برای مخاطب می شود ، همین و بس .
پریسا دامادی – سینما فستیوال