گزارشی از روز سوم جشنواره ی فیلم فجر
سینما آزادی امسال هم مانند سال های پیش میزبان سی و دوم جشنواره ی فیلم فجر است. در روز سوم این جشنواره باز هم مانند سال های قبل صف های بلیط بیرون از سالن سینما و در سرما دیده می شود. برخی از فیلم ها طرفداران زیادی دارند و صفی ممتد و طولانی و برخی دیگر مانند تمشک، هر زمانی مراجعه کنی می توانی بلیط آن را تهیه کنی.
فیلم تمشک ساخته ی سامان سالور که امسال در بخش سودای سیمرغ شرکت داشته است، امروز حواشی های خاص خود را داشت. جمعیت نسبتا خوبی برای تماشای فیلم آمده بود و همگی که با دقت در حال تماشای فیلم بودند. که ناگهان درست در لحظه ای که همه در انتظار پلان پایانی فیلم بودند پرده ی سینما سیاه می شود و چراغ های سالن روشن. بدون سکانس آخر و بدون تیتراژ پایانی.
اینجاست که یکی یکی واکنش های مردم شروع می شود. برخی چند ثانیه صبر می کنند و بعد با آرامش بلند شده و از سالن خارج می شوند، برخی دیگر با اندک اعتراضی سالن را ترک کرده و گروه سوم لب به اعتراض گشوده و منتظر پاسخ مناسب می مانند.
در ابتدا پاسخ این است که فیلم را اینگونه به ما تحویل داده اند، فیلم تمام شده است. مردم راضی نمی شوند و شاکی از اینکه بار اول نیست که در این جشنواره از این اتفاق ها می افتد!!! در این بین پای حراست به ماجرا باز می شود که با عصبانیت به مردم می گوید که سالن را ترک کنند. بالا رفتن صدای حراست همانا و عصبانیت مردم همانا. حال این وسط صحنه هایی مانند درگیری لفظی و فیزیکی و بیرون انداختن مردم از سالن نیز مشاهده شد که دیگر مجال توضیح نیست.
داستان به همینجا ختم نمی شود. درست همان لحظه که بر سر این فیلم دعوا بود ، در سالن دیگر سینما آزادی نیز مشکلی این چنین وجود داشت و این داستان در حال تکرار. داستانی که در این سه روز جشنواره ، “جشنواره ی امید” دارد به امری عادی تبدیل می شود. نمونه ی دیگر آن درست در همین سینما اتفاق افتاد. قرار بود برای فیلم ” دیوار” ساخته ی آلمان، کارگردان هم در سالن حضور داشته باشد. جمعیت خوبی برای تماشای فیلم آمدند ولی دریغ از حضور یک دقیقه ای آقای کارگردان.
با همه ی این مشکلات باز هم مثل سه روز گذشته مردم را در زیر برف می بینیم که به امید جشنواره ای مملو از امید که قرار است همه ی فیلم های آن “مروج شادی باشد” صف ایستاده اند.
مردمی امیدوار در جشنواره ای بدون امید!!!
وای… منم بودم تو سالن. واقعا این اتفاق اولین بار نیست که می افته مطمن باشید آخرین بار هم نخواهد بود. بابا امید و شادی که ژست! بدبخت ملت که به همین امید زنده اند.