آرزوهای رمانتیک مبنای تعدادی از باشکوهترین و آرمانگرایانهترین فیلمهای تاریخ سینما بودهاند.
به گزارش سینما فستیوال، فیلم های عاشقانه همیشه و همه جای تاریخ سینما همه نوع طرفدار را به سوی خود جذب می کنند.
فیلمهایی مانند «بربادرفته» و «دکتر ژیواگو» چیزی بزرگ و حماسی به عشق رمانتیک بخشیدند. وودی آلن به کمدی رمانتیک حسی مدرن داد و راب راینر با فیلم بسیار موفق «وقتی هری، سالی را ملاقات کرد» کمدی رمانتیک را احیاء کرد. فیلم راینر هزاران مقلد به همراه داشت.
«در حال و هوای عشق» به جرات قویترین و قدیمیترین رمانس دوران معاصر است. تونی لیونگ و مگی چیونگ در این فیلم همان فداکاری اندوهباری را نشان میدهند که همفری بوگارت و اینگرید برگمن در «کازابلانکا» یا سلیا جانسن و ترور هوارد در «برخورد کوتاه» به نمایش گذاشتند.
عشق هیچگاه کهنه نمیشود. همه فیلمهای رمانتیک را دوست دارند. درست است؟ منتقدان گاردین و آبزرور از جمله پیتر برادشاو و دیوید تامسن اواخر سال 2013 ده فیلم رمانتیک برتر تاریخ سینما را انتخاب کردند که در ادامه میخوانید:
1- «برخورد کوتاه» (دیوید لین، 1945)
چند کشور دیگر «برخورد کوتاه» را به عنوان بهترین فیلم رمانتیک تاریخ سینما انتخاب میکنند؟ اما برای نسلی که یادش است زمانی قطارها سر وقت میرفتند و بوفه ایستگاهها مانند بوفه این فیلم، مرتب و منظم بود، «برخورد کوتاه» چنین جایگاهی دارد. داستان درباره زنی (سلیا جانسن) است که در ایستگاه قطار به طور تصادفی با یک پزشک (ترور هوارد) آشنا میشود. ما عادت داریم فیلمها را متعلق به کارگردانها بدانیم، اما درمورد این فیلم، نوئل کوارد به اندازه دیوید لین، مولف است. او فیلمنامه «برخورد کوتاه» را بر مبنای نمایشنامه تکنفره خود نوشت. ترجیح کوارد در فیلم این بود که خانواده و ثبات خانوادگی محترم شمرده شود.
2- «کازابلانکا» (مایکل کورتیز، 1942)
نکته ناگفته بیشتر رمانسهای سینمایی دوران جنگ این است که فیلم باید به احساسات زوجی که جنگ آنها را از هم جدا کرده، اشاره کند. مسئله صرفا این نیست که آنها هر دو جان سالم به در میبرند، بلکه این نکته مهم است که آیا عشق و علاقه میتواند بر وسوسههای ناشی از زندگیهای جداگانه غلبه کند. در «کازابلانکا» ما فرض را بر این میگذاریم که ریک (همفری بوگارت) و ایلزا (همفری بوگارت) در پاریس پیش از جنگ دوران خوبی با هم داشتهاند، اما وقتی چند سال بعد به شکلی ناشیانه همدیگر را در شمال آفریقا میبینند، از آن دوران خوب نشانی نیست، بلکه با یک مثلث عاشقانه روبرو هستیم که ضلع دیگرش ویکتور (پل هنرید) است. ما در مقام تماشاگر باید در نهایت دو نفر را انتخاب کنیم و البته میدانیم ریک چه تصمیمی گرفته است. او دست آخر ایلزا را به عنوان بخشی از تعهد جدید خود در مبارزه با فاشیسم، رها میکند. «کازابلانکا» در بیشتر لحظهها یک فیلم رمانتیک است. این فیلم اسکار بهترین فیلم را برد. «کازابلانکا» کمی پس از آنکه متحدین در جنگ جهانی دوم کازابلانکا واقعی را اشغال کردند، روی پرده رفت. واقعیت این بود که طلاق و خیانت در دوران جنگ بیشتر شده بود، اما «کازابلانکا» به همه یادآوری کرد که شرافت در این شرایط محفوظ مانده است.
3- «پیش از طلوع» (1995) / «پیش از غروب» (2004) / «پیش از نیمهشب» (2013)، ریچارد لینکلیتر
مردی آمریکایی و زنی فرانسوی، هر دو بیست و چند ساله، در راه اروپا در قطار با هم آشنا میشوند. آنها در وین از قطار پیاده میشوند و 14 ساعت را با هم میگذارند. بله، طرح داستانی «پیش از طلوع» را میتوان پشت یک بلیت نوشت، اما آنچه سلین (ژولی دلپی) و جسی (ایتن هاوک) هنگام پیادهروی در وین میگویند یا نمیگویند، از فیلم همان چیزی ساخته که میبینیم. فردای آن روز سلین و چسی قول میدهند شش ماه دیگر همدیگر را ببینند. در دوران پیش از فیسبوک چنین قول و قرارهایی خیلی حساب و کتاب نداشت. «پیش از طلوع» دو دنباله با حضور همان بازیگران به همراه داشت.
4- «ازنفسافتاده» (ژان لوک گدار، 1960)
در 1946 همفری بوگارت در «خواب بزرگ» در کنار لورن باکال که بعدا همسرش شد، بازی کرد. شاید رویای هالیوود هیچگاه این چنین خالص و جنونآمیز، تجسم پیدا نکرده بود. 14 سال بعد، بوگارت مرده بود و از آن بدتر هالیوود دوران او وارد سالهای تدفین شده بود. ژان لوک گدار از راه رسید، با نیمی عشق به آن اساطیر قدیمی و نیمی نفرت. در این شرایط ژان پل بلموندو، بوگارت را الگو قرار داد و وارد عمل شد. او در «ازنفسافتاده» جوانی بیقیدوبند و بیکار است که یک پلیس را می کشد و بعد در پاریس با یک دختر مهاجر آمریکایی (با بازی جین سیبرگ) آشنا میشود. «ازنفسافتاده» اولین فیلم بلند داستانی گدار بود و او برای اولین بار ثابت کرد میتوان لباس رویای هالیوودی را برعکس پوشید.
5- «در حال و هوای عشق» (وونگ کار وای، 2000)
وونگ کار وای بدون یک فیلمنامه مرسوم شروع به ساخت یک فیلم کرد و منتظر ماند تا ببیند حال و هوای فیلم او را به کجا میبرد. «در حال و هوای عشق» فیلمی رمانتیک درباره دو همسایه (با بازی تونی لیونگ و مگی چیونگ) است که به هم دل میبازند. فیلم در همان حال که داستانی عاشقانه را به تصویر میکشد، گواهی بر شیفتگی کار وای و علاقه شدید او به سینماست. میتوان «در حال و هوای عشق» را «برخورد کوتاه» قرن بیست و یکم دانست.
6- «آپارتمان» (بیلی وایلدر، 1960)
بیلی وایلدر کارگردان، آیایال دایموند همکار فیلمنامهنویس او و جک لمون ستاره «بعضیها داغش را دوست دارند»، بلافاصله بعد از این فیلم بار دیگر کنار هم قرار گرفتند تا «آپارتمان» را بسازند. دو کمدی کامل پشت سر هم. لمون نقش کارمند دونپایه یک شرکت بیمه بزرگ را بازی میکند که برای ترقی، کلید آپارتمانش را به بعضی روسای خود میدهد. آشنایی او با دختری با بازی شرلی مکلین اتفاقات دیگری به همراه دارد. «آپارتمان» برنده پنج جایزه اسکار از جمله جایزه بهترین فیلم، کارگردان و فیلمنامه شد. وایلدر اعتقاد داشت «آپارتمان» در میان فیلمهای او کمترین اشتباه را دارد. بقیه فیلم او را یک شاهکار میدانند.
7- «هانا و خواهرانش» (وودی آلن، 1986)
عنوان چخوفی فیلم شاید در نگاه اول این ذهنیت را ایجاد کند که وودی آلن را در متظاهرانهترین شکل خود خواهیم دید، اما «هانا و خواهرانش» در 1986 حدود 40 میلیون دلار فروخت و پرفروشترین فیلم کارنامه او شد. «هانا و خواهرانش» چند خط داستانی متقاطع درباره سه خواهر اهل منهتن با بازی میا فارو، باربارا هرشی و دایان ویست است. توازن ماهرانه کمدی و درام باعث شد «هانا و خواهرانش» یکی از موفقترین فیلمهای آلن شود و اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را برای او به همراه بیاورد.
8- «درخشش ابدی ذهن پاک» (میشل گوندری، 2004)
پسر با دختر آشنا میشود. آنها به هم دل میبازند. دختر از دست پسر خسته میشود. دختر خاطرات خود از پسر را از ذهنش پاک میکند. پسر هم این تکنولوژی را مییابد و او نیز خاطرات خود از دختر را پاک میکند. این خط داستانی فیلم رمانتیک «درخشش ابدی ذهن پاک» با بازی جیم کری و کیت وینسلت است. همانطور که از نویسنده فیلمهای «جان مالکوویچ بودن» و «اقتباس» انتظار دارید، «درخشش ابدی ذهن پاک» یک داستان سرراست درباره یک رابطه محکوم به شکست نیست. فیلمنامه را چارلی کافمن نوشت. کافمن کاری میکند که عشق باارزشترین چیز دنیا به نظر برسد.
9- «اتاقی با یک چشمانداز» (جیمز آیوری، 1986)
خیلی کم پیش میآید همکاریهای سینمایی آنقدر متمایز باشد که نام افراد درگیر به معنای یک ژانر باشد. «اتاقی با چشمانداز» اولین اقتباس جیمز آیوری کارگردان و اسماعیل مرچنت تهیهکننده از رمانهای ای. ام. فورستر بود و پیش از آنکه عبارت مرچنت-آیوری دهان به دهان بگردد، فیلمبرداری شد. «اتاقی با یک چشمانداز» با بازی مگی اسمیت، هلنا بونهام کارتر، جودی دنچ و دانیل دی لوییس فیلمی بسیار تازه و چشمگیر همین طور تاثیرگذار و سرگرمکننده است. داستان درباره دختری بریتانیایی (بونهام کارتر) است که در سفری به ایتالیا با جوانی (جوایان سندز) آشنا میشود.
10- «ژول و ژیم» (فرانسوا تروفو، 1961)
«ژول و ژیم» با بازی ژان مورو، اسکار ورنر و هانری سره پرفروشترین فیلم موج نوی سینمای فرانسه بود. این فیلم ژانویه 1962 در پاریس اکران شد و در مجموع سه ماه روی پرده بود. فیلم در سراسر دنیا با استقبال روبرو شد. در آمریکا دو مرد جوان – رابرت بنتن و دیوید نیومن – «ژول و ژیم» را دیدند و شروع به نوشتن فیلمنامهای کردند که «بانی و کلاید» شد. هرچند داستان «ژول و ژیم» در دوران جنگ جهانی اول روی میدهد، اما فیلم شاخصی برای دهه 1960 بود. داستان درباره دو نویسنده – یکی آلمانی و دیگری فرانسوی – است که شیفته زنی با بازی مورو میشوند.