مهدی فخیمزاده خاطرات دوران کاریاش را در کتابی با عنوان «سینما و من» منتشر کرد.
به گزارش سینما فستیوال به نقل از ایسنا، این کتاب در 856 صفحه به دوران کودکی، دبیرستان، جوانی، ورود به عالم هنر، اجراهای تئاتر، سینما، فیلمنامهنویسی و بازیگری، تهیهکنندگی و مباحثی چون انقلاب و سینما، بازسازی سینمای ایران، درجهبندی حمایت، هدایت و نظارت، شورای عالی تهیهکنندگان و فیلمها و سریالهای مهدی فخیمزاده میپردازد.
این کارگردان و بازیگر که حدود یک سال زمان صرف آمادهسازی کتاب «سینما و من» کرده است در مقدمه آن درباره علت چاپ این کتاب نوشته است: «برای نوشتن این زندگینامه دلایلی دارم که سعی میکنم به بعضی از آنها اشاره کنم.
اول اینکه بعد از چندین دهه فعالیت در سینما و تلویزیون به عنوان کارگردان و هفده سال تدریس در آموزشگاههای هنری و چندین دوره تدریس در دانشکدههای هنری و ارتباط دائم با نسل جوان به وضوح دیده و میبینم که چگونه جوانها برای ورود و حضور در عرصه نمایش سر از پا نمیشناسند (البته بطور طبیعی چیز بدی نیست)، مشکل وقتی ظاهر میشود که میبینی این تلاشها در شرایطی اتٌفاق میافتد که کوچکترین شناختی از بازیگری و فضاهای نمایشی کشور ندارند و در این عرصه از حداقل توان برخوردار نیستند، ولی مدام خودشان را به این در و آن در میزنند و به این و آن عرضه میکنند تا راهی بجویند و در مقابل دوربین قرار بگیرند و وقتی بپرسی بضاعتت چقدر است؟ پیوسته این کلمات را تکرار میکنند که: من خیلی استعداد دارم.
حتی وقتی ظاهراً برای آموزش در هنرستانی ثبتنام میکنند اولین سوالشان این است: آیا ما را برای بازیگری معرفی میکنید؟
این سوال خود به خود خبر از آن میدهد که اعتباری برای آموزش بازیگری قایل نیستند و میخواهند از کلاس بازیگری به عنوان سکوی پرتاب استفاده کنند، به زبان بیزبانی فریاد میزنند که بازیگری آموختنی نیست. تعلیم بیمعناست، بازیگر را باید کشف کرد و من همانم که اگر فرصتی یابم دنیای نمایش را دگرگون میکنم.
خصیصه دیگر این جوانهای عاشق بازیگری، سادهانگاری درباره فضاهای نمایشی کشور است، هیچ تصوری از این دنیای بیرحم و آشفته و آغشته به شهرت و محبوبیت و مادیات ندارند. تصور میکنند که دست اندرکاران سینما و تلویزیون منتظر و بیتاب و بیکار نشستهاند تا استعداد درخشانی که جز خود او کسی نیست از راه برسد و او را کشف کنند و روی سرشان بگذارند و حلوا حلوا کنند و چون چنین میانگارند، هیچ ارزش و اعتباری برای تلاش و کوشش و مطالعه و احراز قابلیتهای بازیگری قایل نیستند و معتقدند تنها رمز موفقیت، شانس، رابطه و پارتیبازی است و برای اثبات این مدعا پیوسته درصدد مقایسه برمیآیند و میپرسند:
– مگر فلان کس درس خونده؟
– فلانی که کلاس ندیده.
– آیا چهره من برای بازیگری مناسب نیست؟
– آیا من از فلان بازیگر زیباتر نیستم؟
– فلانی مگر چه میکند؟
این خیل عظیم متقاضیان بازیگری خصلت مشترک دیگری هم دارند، معمولاً کم تحمل و عجول هستند و توقع دارند که همین امروز فردا قدم به سینما و تلویزیون بگذارند و فرشته شهرت و محبوبیت را در آغوش بگیرند و اگر بشنوند که هنرپیشه شدن زمان میخواهد بلافاصله میگویند: ده سال دیگه به چه دردم میخوره؟ آنوقت که من سنم بالا میرود و پیر میشوم.
حال اگر به هر دلیلی، از سر اتٌفاق و یا توسل به این و آن جلوی دوربین قرار بگیرند و نقشی به آنها واگذار شود فکر میکنند که کار تمام شده و رویا تحقق یافته، از فردا رفتارشان با اطرافیان دگرگون میشود، درخیابان مدام به چپ و راست مینگرند تا جلوه شهرت خود را در چشمان دیگران ببینند.
پیوسته منتظر پیشنهادهای جدید هستند و چون انتظارشان برآورده نمیشود سرخورده میشوند و دوباره به مقایسه خود با هنرپیشههای مطرح میپردازند و فکر میکنند قربانی روابط ناسالم درونی سینما و تلویزیون شدهاند.
در همین مراحل سرگشتگی است که معمولا سرو کله کلٌاشها و حقهبازها و شارلاتانهای سینما پیدا میشود و آنها را با پیشنهادهایشان میفریبند.
یکی از پیشنهادهای متداول و مرسوم آنها خریدن نقش است، مثلا میگویند: باید روی خودتان سرمایهگذاری کنید. نقش خریدنی است. بعد به دروغ از چند هنرپیشه معروف نام میبرند که از طریق پول دادن و خریدن نقش وارد عالم سینما شدهاند. حال اگر متقاضی بازیگری پولی در بساط خود یاخانوادهاش باشد، بیتردید در دام آنها میافتد. آنها به دلیل عدم شناخت، قادر به تشخیص و تمیز تهیهکننده و کارگردانهای واقعی از پارازیتهای سینما و تلویزیون نیستند. پارازیتهایی که همیشه درحواشی کارهای پرزرق و برق مثل هنرهای نمایشی یا موسیقی بوده و خواهند بود.
البته همه علاقمندان بازیگری و هنرهای نمایشی از چنین خصلتی برخوردار نبوده و چنین فرجامی در انتظارشان نیست. در طی سالها تدریس، هنرجوهای زیادی را دیدهام که با سعی و تلاش و واقع بینی بارور شده و قدم به میدان هنرهای نمایشی گذاشتهاند و با اثبات توانایی و استعداد خود اکنون به عنوان حرفهایهای سینما، تلویزیون و تئاتر به کار مشغولند.
البته خود من نیز در سالهای اولیه از این گونه توهمات، غلط فهمیها، کج اندیشیها و طی طریق در این کوره راههای بیفرجام درامان نبودهام، ولی به هرحال با تلاش، کوشش، استقامت و صبر توانستهام به فضای نمایشی این سرزمین راه یافته و در این سینما به عنوان نویسنده، کارگردان، بازیگر و تهیه کننده فعالیت نمایم.
اکنون با بازنویسی این خاطرات سعی دارم تجربیاتم را به دیگران منتقل و گوشهای از این مسیر پرتلاطم، سخت و طولانی را باز و نشان دهم که چگونه توانستم بدون پول و پارتی و داشتن چهره و اندامی آنچنانی، بیش از چهل سال در تئاتر و سینما و تلویزیون حضوری مداوم داشته باشم و امیدوارم که از این طریق نوری بر این مسیر تاریک و دنیای ناشناخته و وسوسه انگیر تابانده باشم.
یکی دیگر از دلایل نوشتن این زندگینامه، فعالیت من در سینمای قبل از انقلاب است. گرچه در این رشته تحصیل کرده و در گروه پاسارگاد به رهبری استاد فقید حمید سمندریان تجربه اندوخته بودم، لیکن وقتی تصمیم گرفتم به صورت حرفهای فعالیت کنم، خواسته و یا ناخواسته به درون سینمای بدنه و تجارتی قبل از انقلاب افتاده و خود به خود با فضا، روابط و شخصیتهای مرسوم و متداول آن روزگار محشور شدم که البته هیچ ارتباطی با سینمای روشنفکری و حمایتی نداشت.
سینمای روشنفکری از بودجههای دولتی و شبه دولتی تغذیه میکرد و دغدغه بازدهی سرمایه نداشت و اصولا با سینمای تجارتی متفاوت بود. سینمای تجارتی یا بدنه در بخش خصوصی تولید و قوانین تجارت (معامله و سود و زیان) بر آن حاکم بود و چون با شهرت و محبوبیت همراه بود، خود به خود روابط، شرایط و شخصیتهای خاص خودش را تولید میکرد که شناختشان احتمالا به عنوان بخشی از تاریخ اجتماعی و فرهنگی کشور ما خالی از لطف نیست و تا آنجا که من میدانم تاکنون هیچ پژوهش و تحقیقی در این زمینه نشده و سینمایینویسان ما هیچ همٌتی دراین مورد مصروف نداشتهاند، زیرا کسانی که درباره سینما مینویسند معمولا سینمای تجارتی آن روزگار را از نزدیک تجربه نکردهاند و آنهایی که تجربهای در این زمینه دارند، یا وفات کرده و یا از کشور خارج شدهاند. از آن دوران چند نفری باقی ماندهاند و من یکی از آن چند نفرم. البته آنچه من نوشتهام جنبه پژوهشی و تحقیقی ندارد و تنها به ذکر احوال شخصی پرداختهام ولی چون خود به خود از آن مسیر عبور کردهام ناچار اشاراتی به شرایط، فضا و شخصیتهای آن دوران دارم که میتواند برای خواننده روشنگر باشد.
علت بعدی نوشتن این زندگینامه حضور من در تحولات سینمایی و راهاندازی سینمای بعد از انقلاب و نحوه شگلگیری صنوف سینمایی و دگرگونیهای بعدی است. در نتیجه در لابلای این خاطرات خود به خود به تمام این تحولات اشاراتی دارم که بسیاری از آنها تاکنون ناگفته ماندهاند و امیدوارم بتواند برای پژوهندگان سینمای ایران مفید فایده باشد.
ممکن است بپرسید که چرا من هم مثل بقیه از طریق مصاحبه و ضبط خاطرات اقدام نکردم و شخصاً قلم بدست گرفتم و به نوشتن این زندگینامه پرداختم. حقیقت این است که یک بار چنین تجربهای داشته و از نتیجهاش (حداقل خودم) راضی نبودم. دو یا سه سال پیش جواد طوسی منتقد و سینمایینویس معروف با من تماس گرفت و پیشنهاد کرد که خاطراتم را برای حفظ و نگهداری در آرشیو تشکیلات موزه سینما تصویربرداری کنیم. (البته این کار منحصر به من نبود و قبلا با تعداد دیگری از دست اندرکاران هم صحبت کرده بودند.) به احترام طوسی پذیرفتم.
به همراه عباس بهارلو (غلام حیدری)، سینمایینویس معروف، آمدند و در دو جلسه بیش از یازده ساعت صحبت کردیم و همه را ضبط تصویری کردند و اینطور که خودشان میگفتند مصاحبه خوبی شد ولی من اصلاً رضایت نداشتم. چندین روز ذهنم درگیر این مصاحبه بود. چه سخنانی که باید میگفتم و نگفتم و چه حرفهایی زدم که نباید به زبان میآوردم. از تقدم و تأخر مطالب هم راضی نبودم، بالاخره به این نتیجه رسیدم که تمام مصاحبهها با همین مشکل روبروست.
این مصاحبهکننده است که با سوالهایش به گفت و گو جهت میدهد و تو را به سویی میبرد که میل و خواسته اوست و قالب و محتوی مصاحبه را او تعیین میکند و تو اختیار چندانی در انتخاب مسیر و گزینش کلام نداری و درحقیقت صاحب و مالک گفت وگو، مصاحبهکننده است نه مصاحبه شونده. درنتیجه این بار دلم نمیخواست همان اتفاق تکرار شود، دلم میخواست خاطراتم را به همان شکلی با مخاطب در میان گذارم، که در ذهن خودم حضور دارند و تقٌدم، تاخر و گزینش با خودم باشد.
نمیخواستم در این یادداشتها به چگونگی فیلمها و سریالها و کیفیتشان بپردازم، (این کار احتمالاً در زمان تولید و نمایش شده یا نشده) برای من مهم این بود که از شرایط زندگیم سخن بگویم و از تلاش و کوشش و صبر و تحملی بگویم که به گمانم ضرورت این کار است و از تاوانی که برای ورود و حضور و ماندنم در این عرضه پرداخت کردهام. همچنین از نگاهم به سینما و هنرهای نمایشی بگویم، از فضای سینمای قبل از انقلاب، از نحوه هماهنگیاش با انقلاب و تشکیلات صنفی و سینمایی بعد از انقلاب بگویم که به گمانم تاکنون مغفول مانده بود.
به هرحال آنچه پیش روی شماست پیش از آنکه زندگینامه باشد سفرنامه است. سفرنامه کودکی جنوب شهری که از سالن سینمایی مخروبه شروع کرد و تا صحنه تئاتر و پرده سینما و جعبه تلویزیون ادامه یافت. سفری که بیش از چهل سال طول کشیده و در این سفر دور و دراز از وادیهای دل انگیز و دل آزار، از درٌههای سر سبز و لم یزرع و از چشمههای جوشان و خشک شده عبور کرده و هنوز در راه است و ظاهراً مقصدی مقابلش نمایان نیست. هرچه هست راه است و راه است و راه».
کتاب «سینما و من» با شمارگان 1500 نسخه، توسط آموزشگاه سینمایی «هنر و اندیشه» منتشر شده و با قیمت 35 هزار تومان جلد شومیز و 45 هزار تومان جلد سخت عرضه میشود.
از مهدی فخیمزاده فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» به کارگردانی بهروز افخمی که برای بازی در آن کاندید دریافت سیمرغ بلورین شد، روانه اکران شده است.